سیگار هم نشدیم !
که ترک کردنمون سخت باشه . . . !
چقدر تلخ بود کودکیم !
که سیگار را قاتل پدرم می دانستم و چقدر سخت است امروز که قاتل پدرم را روزی هزار بار می بوسم . . .
همه میگن سیگار
من میگم سنگ صبور
همه میگن سرطان
من میگم عقده ی دل
همه میگن دود
من میگم مونواکسید غصه
همه میگن مرگ
من میگم چه بهتر . .
سیگار بین لبانم دلبری می کند . . .
چشمانم تاریک تاریک تاریک . . .
دستم را دراز می کنم گونه هایت را لمس کنم . . .
حجمی از دود می پاشد از هم
تو . . .
یک رویای دود آلود . . . !
فکرش را هم نمیکردم روزی سیگار بکشم !
حالا ، سالهاست که سیگار مرا میکشد . . .
چای ، مرا میریزد . . .
آینه ، سراغ دندان هایم را میگیرد . . .
حال ریه ام را می پرسد . . .
من به ناچار با موهایم ور میروم . . .
سیگار که نمیکشم هوس و بوی سیگار در سرم غوغا میکند . . .
سیگار که میکشم بوی تو در سرم میپیچد . . .
آخر همه جا به تو می رسم !
با اینکه میدانم دیگر هیچ گاه به تو نمیرسم . .
این آخرین پاکت بود
سیگاری نمانده برای کشیدن
تو بمان ، من منّت تو را ” می کشم ”
و تو بودنت را ” بکش ”
به رخ واژه هایم . . .
امشب سیگارم روشن تر است . . .
چون کامهای سنگین تره من این سیگار را داغ کرده است . . .
حسرت یک لحظه نکشیدن سیگار بعد از رفتنت در دلم مانده . . .
نظرات شما عزیزان: